اخر که میبوسم تو را در انتهای این کتاب♥️
اخر بغل می گیرمت در چهار راه انقلاب

اخر که می فهمند همه محو نگاه تو منم
یک شب تورا میبوسمت حتی اگر باشد به خواب♥️

هر بار اسمت امده شعری شدی در دفترم
شب ها بغضم گریه شد وقتی نبودی وقت خواب♥️

یک بار خوابم امدی از گریه ها دورم کنی
گفتی که تو مال منی حالا در اغوشم بخواب♥️

اغوش تو در خواب و چون دیوانه ها بوییدمت♥️
ای کاش روزی هم نبود و خواب بودش افتاب

چون ماه دوری و دلم در ارزویت مانده است
وقتی به فکرم نیستی چون اب هستم در سراب

از کودکی هنگام شب اغوش مادر دیده بود♥️
این تن که غمگین است و هم خوابیده با قرص عصاب☕️♥️

این جان بی کس را توهم غمگین تر از اینش نکن
دیدی که قلب خسته ام غمگین شد و رفتش به خواب

شهری به من دیوانه گفت انجا که می دیدم تورا♥️
گفتند او مال تو است اما تو میبینی به خواب♥️

درد من دیوانه را غیر از خودت چاره نکن
پیشم بیا بوسه بزن جان مرا بی اضطراب♥️

نام شعر: " محال "
شاعر: " میم پناهی "♥️
پ ن: شعر دارای اختیارات شاعری خیلی زیادی() زیادی می باشد.


مشخصات

آخرین جستجو ها